پلوراليسم: Plural به معنى جمع و كثرت است. وپلوراليسم ( pluralism) به معناي تكثر گرايي است. پلوراليسم در عرصههاى گوناگون مطرح مىشود. در همه اين عرصهها گاه به معنى پذيرش كثرت و نظرات مختلف در مقام عمل؛ است. گاه نيز در جنبه نظرى و علمى به كار مىرود. به اين معنى كه قائل به صحت و حقانيت همه ديدگاههاى مختلف در زمينه سياست، فرهنگ، اقتصاد يا دين شويم. بنابراين پلوراليسم دينى مثلاً در بعد نظرى به معناى حقانيت اديان متعدد است .
در نقد اين نگرش مقاله چرا يك دين از مجله معارف شماره 50 تقديم مي گردد.
چرا يك دين؟
چيستي پلوراليسم ديني
پلوراليسم ديني را ميتوان مشتمل بر گمانههاي زير دانست:
1ـ منظور از حقانيت اديان اين است كه اولاً اعتقادات همه آنها به طور نسبي صادق است و هيچ ديني از حقانيت مطلق برخوردار نيست. (پلوراليسم نسبي صدق)
2ـ پذيرش و تعبد به هر ديني جايز بوده و هيچ ترجيحي براي پذيرش ديني نسبت به دين ديگر وجود ندارد. (پلوراليسم اعتبار)
3ـ همة اديان از نظر سعادت و رستگاري پيروانشان تأثير برابر دارند. (پلوراليسم نجات)
4ـ منظور از حقانيت اديان، بر حق بودن عَرْضي و همزمان است؛ نه در طول زمان. به عبارت ديگر ادعا اين نيست كه آيين هر پيامبري در زمان خود بر حق بوده است؛ بلكه اديان گوناگون در همه زمانها و در عرض يكديگر بر حقند.
5ـ حقانيت اديان، به طور مساوي است؛ نه داراي مراتب تشكيكي. به عبارت ديگر براساس اين انگاره، نميتوان «بر حق بودن» را درجه بندي كرد تا در پرتو آن، ديني، بهرهمندي بيشتري از حقيقت كسب كند و دين ديگر، در رتبه فروتر از آن قرار گيرد. بر اساس اين انگاره، هيچ فرقي بين اسلام، يهوديت، مسيحيت و يا ديگر اديان بزرگ نيست.
6ـ منظور از حقانيت اديان حقانيت در جهات مشتركشان نيست؛ بلكه اديان ـ با اختلافاتي كه دارند ـ بر حقند. به عبارتي ديگر توحيد اسلامي همان اندازه بر حق است كه تثليث مسيحي و ثنويت زرتشتي، و همه آنها همان بهره از حقيقت را دارند كه بيخدايي بوداييگرايي دارد.
عقل و پلوراليسم ديني
ژرفكاويهاي عقلي بر بطلان پلوراليسم ديني گواهي ميدهد اين مسئله دلايل متعددي دارد از جمله:
1ـ استلزام تناقض: اديان موجود داراي آموزههايي هستند كه بعضي از آنها با آموزهها و عقايد ديگر اديان در تضاد و يا تناقض ميباشد. بنابراين حقانيت همه آنها، مستلزم جمع ضدين و يا جمع نقيضين است و چنين چيزي محال است. به عنوان مثال آيين اسلام، بر يكتايي خداوند و توحيد در همه مراتب آن اعم از توحيد ذاتي و صفاتي و توحيد در فاعليت تأكيد دارد. در مقابل، مسيحيت قائل به «تثليث» ـ يعني، خداي پدر، خداي پسر و خداي روح القدس ـ است! زرتشتيگري نيز به «ثنويت» و دوگانهانگاري منشأ خلقت گرايش دارد!
هر يك از اين آموزهها، نافي ديگري است. بنابراين اگر هر سه دين، بر حق باشند، بايد هم يكتاپرستي صحيح باشد، هم دوگانهپرستي و هم سهگانهپرستي. چنين چيزي به تناقض ميانجامد و محال است؛ زيرا يگانگي خداوند، مساوي با نفي دو يا سه انگاري اوست. در حالي كه ثنويت و امثال آن، به خدايي بيش از يكي، اقرار دارد. بنابراين حقانيت همه آنها؛ يعني اينكه خدا هم بيش از يكي است و هم نيست و اين تناقض است و محال.
2ـ خودستيزي: حقانيت همة اديان، خودستيز است؛ زيرا به طور معمول هر ديني آموزههاي مخالف در دينهاي ديگر را نفي كرده و يا به طور كلي دين ديگر را باطل ميانگارد. بنابراين هر يك از اين اديان ـ اگر بر حق باشند ـ بايد اين ادعايشان نيز بر حق بوده و مورد قبول قرار گيرد. بنابراين از حقانيت هر دين، بطلان ديگر اديان به دست ميآيد و پلوراليسم ديني؛ حقانگاري هر ديني بطلان ديگر اديان را نتيجه ميدهد. در نتيجه پلوراليسم ديني، خود برانداز است و همان چيزي را نتيجه ميدهد كه درصدد نفي آن بوده است.
3ـ استلزام بطلان همه اديان: پنداره پلوراليسم سرانجامي جز بطلان همه اديان ندارد؛ زيرا اين انگاره از سويي، به حقانيت همه اديان حكم ميكند و از ديگر سو، اديان موجود معمولاً حقانيت عرضي يكديگر را نفي ميكنند! نتيجه اين تعارض چيزي جز باطل انگاري همه اديان و شكاكيت و سرگرداني نيست.
4ـ پيشفرض بنيادين و زيرساخت تئوريك انگاره پلوراليسم نسبيت معرفت و يا نسبيت حقيقت است. بر اساس اين گمانه هيچ حقيقت مطلق و پايداري وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد قابل شناخت نيست. چنين پندارهاي از جهاتي چند آسيبمند و ويرانگر بنيادي معرفت ميباشد. از جمله ايرادات وارد بر آن خودشمولي و بدين وسيله خويش براندازي است، چرا كه:
الف) اگر هيچ حقيقت مطلقي ـ حتي خدا ـ وجود نداشته باشد سئوال ميشود كه همين گزاره مطلق است يا غيرمطلق؟ اگر مطلق است كه خودش را نقض كرده زيرا نقيض سالبة كليه موجبه جزئيه است. و اگر غيرمطلق است پس همين مدعا خود امري نسبي و زوالپذير است و بازوال آن انگاره رقيبش يعني وجود واقعياتي مطلق تحقق خواهد يافت. پس در هر صورت واقعياتي مطلق و پايدار وجود خواهند داشت.
ب) اگر هيچ واقعيت مطلقي شناختپذير نباشد سئوال ميشود كه همين گزاره چگونه معرفتي است؟ نسبي يا مطلق؟ اگر مطلق است خود را نقض كرده و اگر گزارهاي گذرا و نسبي است پس جاي خود را به انگاره رقيب يعني وجود فهمهاي ثابت و پايدار از حقيقت ميسپارد.
اكنون جاي آن دارد كه از منظر درون ديني نيز مسئله حقانيت اديان را بكاويم و منطق قرآن مجيد را در اين باره بررسيم:
قرآن و پلوراليسم ديني
قرآن حقانيت طولى شرايع انبياى الهى را مىپذيرد و همه آنها را در عصر خود اسلام به معناي واقعي كلمه مىداند؛ اما حقانيت عرضى اديان را نمىپذيرد.
آيات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دين حق در اسلام و نفى پلوراليسم و تكثّرگرايى دينى، به صراحت با بعضى از اصول و مبانى پلوراليسم، مخالف است و آن را ابطال مىكند. آياتى كه در اين زمينه وجود دارد، به چند بخش تقسيم مىشود:
1. امكان رسيدن به حقيقت
آياتى از قرآن با مبناى شكاكيت و نسبيتگرايى و عدم امكان دستيابى به حقيقت ـ كه از مبانى و پيشفرضهاى پلوراليسم دينى است ـ در تضاد و تقابل است و نشان مىدهد كه از ديدگاه قرآن، به هيچ وجه شكاكيت و نسبيّت در دين، مورد پذيرش نيست و رسيدن به «حقيقت» امكانپذير است. برخي از اين آيات عبارتند از:
1ـ1. آياتى كه شكورزان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
1ـ2. آياتى كه ادله پيامبران را روشن و آشكار و ترديد شكاكان را بىوجه معرفى مىكند. براى مثال در رابطه با آشكار بودن حقيقت اسلام مىفرمايد : «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ؛ هيچ اكراهى در دين نيست؛ به درستى كه راه هدايت از گمراهى، روشن گرديد».
1ـ3. آياتى كه امر به تبعيت از علم و يقين و نهى از پيروى ظن و گمان دارد.
2. عدم قبول غير اسلام
اين آيات با صراحت، اسلام را تنها دين حق و صراط مستقيم معرفى مىكند و پيروي از ديگر اديان را باطل دانسته، به پيروى از اسلام دعوت مىكند:
2ـ1. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ؛ و هر كس جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است». البته اسلام همه پيامبران الهى را راهبر به سوى «حقيقت» دانسته و دين همه را اسلام مىداند. بنابراين پيروى از پيامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پيروى از آيين حضرت محمد(ص) است.
2ـ2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ؛ هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو : در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت [واقعى]است و چنانچه پس از علمى كه تو را حاصل شد، از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت».
2ـ3. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ و يهود گفتند : عُزَير، پسر خداست و نصارا گفتند : مسيح، پسر خدا است! اين سخنى است [باطل]كه به زبان مىآورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه [از حق] بازگردانده مىشوند؟!»
آيات فراوان ديگرى از اين سنخ وجود دارد كه شما را به تأمّل و تدبّر بيشتر در آنها ارجاع مىدهيم.
3. دين همه انسانها
بسيارى از آيات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دين اسلام دعوت نموده و قرآن و پيامبر اسلام را هادى همه انسانها معرفى كرده است. از جمله اينكه مىفرمايد : «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً؛ و ما تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى] بشارتدهى و [از عذاب او] بترسانى...». در جاى ديگر مىفرمايد : «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً؛ بگو : اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مىفرمايد : «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ ؛ آن كتاب (قرآن) نيست، مگر تذكرى براى همه جهانيان».
4. فراخوانى اهل كتاب به اسلام
قرآن مجيد اهل كتاب را به اسلام فرا خوانده و روىگردانى از آن را كفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبيخ مىكند:
«اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى كه بسيارى از حقايق كتاب [ آسمانى] را كه شما مخفى داشتيد، روشن مىسازد و از بسيارى از آنها صرف نظر مىكند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و كتاب آشكارى آورد. خداوند به بركت آن، كسانى كه خشنودى او را پيروى كنند، به راههاى سلامت هدايت مىكند و به فرمان خود، از تاريكىها به سوى روشنايى مىبرد و آنها را به راه راست هدايت مىكند».
قرآن در جاى ديگر مىفرمايد : «يا اهل الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ؛ اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كافر مىشويد، در حالى كه [بر درستى آن] گواهيد».
در اين زمينه آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه بر بطلان پلوراليسم دينى، به گونههاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پيروى از آن فرا مىخواند.
چكيده ديدگاه اسلام پيرامون حقانيت و اعتبار عبارت است از :
1. دين حق، تنها اسلام است. اسلام همان آيين توحيدى به معناى كامل كلمه و در همه ابعاد آن است كه دين همه پيامبران الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت كردهاند. بنابراين آموزههايى چون تثليث، ثنويت و... هرگز بنياد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شريعت داراى كثرت طولى است ؛ يعنى، آنچه در طول تاريخ تغيير كرده، شريعت الهى بوده است و هر پيامبر صاحب شريعتى، شريعت پيشين را نسخ نموده و شريعتي كاملتر، متناسب با رشد بشر و مقتضيات زمان عرضه كرده است. بنابراين تكثّر طولى ـ نه عرضى ـ شريعت وجود داشته است و با شريعت خاتم همه شرايع پيشين نقض شده و تنها دين مقبول، توحيد ناب و شريعت محمدى(ص) است.
اكنون اين سئوال رخ مينمايد كه با توجه به انحصار حقانيت در دين توحيدي اسلام و شريعت آسماني محمدي(ص) يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و پيروان ديگر اديان چه وضعي خواهند داشت؟ آيا همه آنان به جهت بطلان دينشان اهل دوزخ و شقاوتند يا اهل نجات و رستگاري؟ در برابر اين پرسش سه رويكرد وجود دارد:
1ـ انحصارگرايي سختگيرانه
بر اساس اين گمانه در ميان همه اهل زمين تنها پيروان دين و مذهب و فرقه واحدي اهل نجات و رستگارياند. به عنوان مثال تنها مسلمان شيعه دوازده اماميِ پايبند به همه اصول مذهب و احكام شريعت امكان رستگاري دارد و ديگران همه نارستگارانند. چنين نگرشي نه مبناي خردپذيري دارد و نه با منطق اسلام تلائم دارد. از نظر عقلي اين گمانه مغاير با اصل غلبه خير بر شر است و از نظر ديني با غلبه رحمت خدا و هدف اساسي خلقت انسان و ملاكها و معيارهاي رستگاري و نارستگاري ناسازگاري دارد.
2ـ تكثرگرايي نجات
براساس اين گمانه، همه پيروان اديان اهل نجات و رستگارياند. به عبارت ديگر شرط نيك فرجامي فقط دينداري است و بس، اما اينكه كدامين دين را برگزينيم هيچ نقشي در اين زمينه ندارد. اين گمانه مبتني بر پلوراليسم ديني است كه بطلان و ناراستي آن از نظر عقل و دين مورد بررسي واقع شد.
3ـ قرآن و نجاتگرايي اعتدالي
قرآن در باب نجات نه سختگيري انحصارگرايانه را بر ميتابد و نه كثرتگراييِ حق و باطل يكسان انگار. را در نگاه قرآن كفر و انحراف از دين حق دو گونه است:
1. كفر عناد و لجاجت(جحود)؛ كسي كه داراي چنين كفري است از نظر اسلام قطعاً مستحق عقوبت است.
2. كفر جهالت و ناداني؛ چنين كفري اگر ناشي از تقصير و كوتاهي عمدي شخص نباشد، بلكه صاحب آن از سويداي دل جوياي حقيقت و پيرو آن در حدي كه با آن آشناست باشد، و با قلب سليم و تسليم قلبي در برابر حق، خدا را ملاقات كند؛ خداوند او را معذب نميسازد؛ چراكه عذاب خدا تابع حجتهايي است كه بر بندگان تمام كرده و واكنشهاي منفي آگاهانه و حقستيزانه آنها در برابر حجج الهي. قرآن ضمن آنكه تنها دين حق و صراط نجات را آيين اسلام ميداند، به نكات مهمي در كنار اين مسئله پيرامون شرايط نجات و رستگاري اشاره ميكند از جمله:
الف) درباره قيامت ميفرمايد: « يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ روزي كه مال و پسران سود نبخشد جز اينكه كسي با قلب سليم نزد خدا بيايد. قلب سليم نيز قلب تسليم در برابر خدا و حقيقت است.»
ب) از طرف ديگر قرآن ميفرمايد: «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا ؛ ما چنين نيستيم كه رسول نفرستاده (بدون اتمام حجت) كسي را عذاب كنيم.»
ج) در جاهاي ديگر قرآن يادآور شده است كه «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ خدا هرگز پاداش نيكوكاران را تباه نميسازد.»
از آنچه گذشت روشن ميشود كه سعادت اخروي در گرو عوامل متعددي است از جمله: 1ـ حسن فعلي يا گزينش راه درست 2ـ حسن فاعلي يعني سلامت و پاكي درون و تسليم امر حق بودن 3ـ برقراري حجت الهي و چگونگي برخورد و واكنشهاي انسان در برابر آن.
انگاره فوق خرد پذيرترين انگاره است؛ در اين انگاره از سويي مسئوليت انسان در جستجو و گزينش راه حق محفوظ است و از ديگر سو هيچ انساني صرفاً به جهت عدم دستيابي غير ارادي به راه حق و حقيقت مورد عذاب و شقاوت قرار نميگيرد.
معيارهاي دين حق
اكنون اين سئوال پديد ميآيد كه اگر تنها يك دين برحق است و همه انسانها وظيفه دارند تا در حد توان به شناسايي و كشف دين حق پرداخته و از آن پيروي كنند؛ چه راهي براي تشخيص دين حق و تميز دادن آن از راهها و اديان باطل وجود دارد و چگونه ميتوان دريافت كه در ميان همه اديان موجود تنها آيين اسلام برحق است؟ به ياري خدا اين مسئله را در شماره آتي پي ميگيريم.
پينوشتها:
ـ Religious Pluralism.
ـ Religious Exclusivism.
ـ Contradiction.
ـ Self Contradiction.
ـ Scepticism.
ـSelf Conclusion.
ـ Self exclusion.
ـ نحل/ 66؛ جاثيه/ 32.
ـ ابراهيم/ 9 و 10.
ـ بقره/ 256.
ـ جهت آگاهي بيشتر ر.ك:
الف) محمدحسن، قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم ديني(تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر؛
ب) مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، پلوراليسم ديني؛
ج) علي، رباني گلپايگاني، تحليل و نقد پلوراليسم ديني؛
د) كتاب نقد، ش 4.
ـ اسرا/ 36؛ يونس /36؛ نجم 28.
ـ آل عمران/ 85.
ـ بنگريد: محمدحسن، قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم، ص 117- 136.
ـ بقره، 120.
ـ توبه/ 30.
ـ ر.ك: آل عمران/ 31 (مباهله با مسيحيان)؛ توبه/ 31 و 32؛ نساء 157و 71 ؛ مائده 51 و 473.
ـ سبأ/ 28.
ـ اعراف/ 158، نساء 79؛ حج 49، فرقان/ 1، انبيا 107.
ـ تكوير، 27؛ انعام/ 18؛ ص 87؛ انعام/ 90؛ ابراهيم/ 1و 52؛ آل عمران/ 138؛ انعام 18 ؛ نساء 174؛ فرقان/ 1.
ـ مائده / 15 - 16 و 19.
ـ آل عمران/ 7؛ بقره/ 41؛ آل عمران/ 71.
ـ بنگريد: محمدحسن قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم.
ـ جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار ج 1، صص 288 ـ 285، قم و تهران: صدرا.
ـ همان، ص 285 ـ 280.
ـ شعراء/ 88- 89.
ـ اسراء/ 15.
ـ توبه / 120.
ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 1، صص 292-289 و 326-295 ؛ ج 5، ص 61-56 ؛ علامه طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 61-56.